ونکوور

نصف دونات شکولاتی دخترم رو خورد تا حاضر شد اینقدر بیاد جلو٬ ژست بگیره تا ازش یه عکس بگیریم

دختر خانم هم  کلی شاکی بود که چرا شما هر جا میرید پرنده ها رو دور خودتون جمع می کنید٬وقتی فهمید داریم از دونات اون مایه میذاریم آه از نهادش بلند شد 

نظرات 9 + ارسال نظر
از زندگی پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 05:49 ب.ظ http://ahmadnia.net

اما عکس خوبی شده :)) مرسی به شما و فرزند نازنین تون!

یکی از همین آرش‌ها جمعه 30 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:18 ب.ظ http://yaharashha.blogfa.com

سلام

رایت کلیک رو برداشتی، حالا وقتی عکست نمیاد ما چطوری رایت کلیک کنیم تا Show Picture کنیم؟

این پستت هم که کاملاً وابسته به تصویره.

آقا شما به بزرگی خودتون ببخشید:)

دختر بهار شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:07 ب.ظ http://dastanekootah.blogsky.com

وای چقد خوشگله. . .

باغ رویاها شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ

سلام . خوبید؟مثل همیشه معذرت که به وبلاگ زیبای شما دیر به دیر سر میزنم.می خواستم در مورد چیزی با شما مشورت کنم.ممنون میشم نظرتان رو بدهید.

یکی از همین آرش‌ها شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ب.ظ http://yaharashha.blogfa.com

خب این دفه عکسه اومد.
این چیه؟ مرغ دریایی؟ دوناته کو؟ خورد؟ تموم شد؟

داروغه یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ق.ظ http://juyebazm.blogfa.com

عکس جالبیه! معمولا عکسایی که آدم خودش می گیره یه کیف دوبرابر داره!

پونه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:37 ق.ظ http://pooneh55.blogfa.com

پس همشهری از آب در اومدیم

پژ دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://pazhin.blogspot.com

می‌دانم دوست عزیز ولی نمی‌دانی چه ویران شده‌ام. دردم رفتنش نیست که به این یقین رسیدم، لیاقتش نبود. لیک طاقت دیدن این همه نامردی و پستی هم به وجودم نیست. به خدا هیچ کس نمی‌داند چه کردم و چه کردم و چه جواب گرفتم. اگر وجودش را داشتم که انتقام بگیرم، همه زندگی‌اش به ساعتی تباه می‌شد. اگر از خود مایه نمی‌گذاشتم، اگر از خود کم نمی‌گذاشتم، اگر خود را خفه نمی‌کردم... به خدا اینقدر از خود گذشتم که کم کم خود را فراموش کردم و همه را بر او خواستم. جوابم چه شد؟ نامردی نکردی، خوب کردی ولی من می‌خواهم چنین کنم!
-
باید عوض شوم و باید تغییر کنم می‌دانم و نیک تر گوشزد کردی. لیک در چگونه اش ماندم... خسته و تنها، بی امید و انگیزه، چیز زیادی از گوهرم باقی نمانده.
-
ببخشید مرا دوست بسیار عزیز. سر درد و دلم به یکباره باز شد و نتوانسم جلوی فورانش بگیرم. سپاس از مهربانی و توجهتان که بارها و بارها گفتم، در این چند وقته، هیچ چیز بیش از این دوستیهای بی چشمداشت و صادقانه زنده‌ام نکرده. امیدوارم که هر جا که هستید پیوسته سلامت و خوشحال باشید.
--
کار بسیار بدی کردید که دونات بچه رو فدای عکس کردید! می‌بایست از خودتان مایه می‌گذاشتید دیگر!

دختربهار دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ب.ظ

خیلی سعی کردم به آپ کردن وبلاگم نظم بدم اما انگار نمی شه...مرسی از لطفت دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد