چند روزی رفته بودم شهر کوچیکمون. دسترسی به اینترنت نداشتم از همه دوستانی که به اینجا سر زدند متشکرم.
فکر می کنم همه ما خاطرات شیرینی از پدر بزرگ و مادر بزرگهامون داشته باشیم که با یاد آوری اونها لبخندمی زنیم٬ یاد صورت مهربونشون می افتیم و برای سلامتی شون دعا می کنیم.
پدر بزرگم بعد از اومدن به اینجا به من می گفت : دختر فراری!
حالا دیگه به جای دعا باید بگم: خدا رحمتش کنه.
خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.