هوا بس ناجوانمردانه سرد است!

باز هم برف

اما این سرمایی که حس می کنم سرمای برف نیست...

 

عاشورا

امروز عاشوراست. روز دهم. دهم محرم سالی که در اون باز هم دنیا دو بی نهایت شد. خوبی- بدی٬ پستی-بلندی٬  اوج -حضیض٬ الهی- شیطانی.

 به فاصله یک شب٬  یک نیم روز ٬ یک شمشیر٬ یک مشک اب.

تشنگی چیزی نبود که حسین از ان رنج بکشد اما جهالت ؟ نادانی و بد تر٬ حماقت !! چیزی است که همیشه تاریخ مایه عذاب و سر افکندگی است.

عاشورا هر روز تکرار میشه ! در ایران ٬سوریه ٬ عراق٬ دانمارک٬ امریکا!!

مظلوم همیشه هست و ظالم همیشه بوده !! همه جا- زندان٬ صحرا٬ دفتر روزنامه٬ سازمان ملل! ٬ بهشت زهرا٬ سر کوچه!!!!

ما عزاداریم عزادار مرگ انسانیت ٬ جوانمردی٬ بزرگی و ازادی خواهی.

قلب ما زخم خورده از تیر حماقت و خودخواهی و خود بزرگ بینی .

چشم ما نابینا ازفراق عدالت٬ برابری ٬ برادری ( و نه خواهری !!!)

امروز عاشوراست و همیشه خواهد بود!!!

عجب برفی!

زندگی عادی عملا مختل شده!!!!

نخیر!!! هنوز هم داره برف می اد.صبح به یاد بچگی ها رفتم تو بالکن و برفهاشو جارو زدم ده دقیقه نگذشته بود باز هم پر از برف شد. ولی واقعا زیباست

چقدر خوب بود اگه وقتی ادم عصبانی بود یا دلتنگی داشت یه دلخور بود یا هر چیزی... یه دگمه رو میزد و خلاص...مثل دگمه اسکیپ...

چقدر خوب می شد اگه فایل های زندگی رو میشد سورت کرد یا حذف کرد یا حتا کپی کرد.از بعضی از خاطرات بک اپ گرفت بعضی هاشونو ادیت کرد...

اگه می شد چی می شد

جقدر دلم می خواست...

چقدر دلم می خواست از اینجا می رفتم...

چقدر دلم می خواست دنیا رو یه جور دیگه می دیدم...

چقدر دلم می خواست سر میذاشتم رو شونه هات به های های...

چقدر ...