نه هیچ انسانی دشمن توست و نه هیچ انسانی دوست تو٬ بلکه هر انسان٬معلم توست.
پس آدمی باید غرور و تعصب را کنار بگذارد و آنچه را که هر انسانی به ناچار باید به بیاموزاند٬ بیاموزد تا هر چه زودتر درسهایش را فراگیرد و آزاد ورها شود.
رنج برای پیشرفت آدمی ضروری نیست و رنج زائیده تخلف از قانون معنویت است. معمولا مردم به هنگام خوشحالی خودخواه می شوند و قانون کارما خود بخود به کار می افتد. آدمی اغلب به علت ناسپاسی و قدرنشناسی چیزی را از دست می دهد و از فقدان آن رنج می کشد.
...
قدیمی ها می گفتند مادری که دل نگران فرزندش نباشد مادر نیست.
اما اکنون میدانیم که ترس مادرانه٬ مسئول چه بسیار ناخوشیها و حوادثی است که به سراغ بچه ها می آید.
چون ترس با وضوحی هرچه تمامتر بیماری یا وضعیتی را که مادر از آن بیم دارد ترسیم می کند. واگر این تصاویر خنثی نشوند بی تردید به عینیت در می آیند.خوشا به حال مادری که می تواند صمیمانه بگوید که فرزندش را به دست خدا می سپرد و از این رو یقین دارد که فرزندش در پناه حمایت الهی است.
در محبت خوف نیست ٬بلکه محبت کامل ٬خوف را کنار می زند .زیرا خوف عذاب دارد و کسی که خوف دارد در محبت کامل نشده است.
بر گرفته از کتاب «چهار اثر» از فلورانس اسکاول شین
ترجمه گیتی خوشدل
بنظرم این عادت روسها باشه که به آذری ها هم سرایت کرده همین که در برخورد های اجتماعی با زنان سعی می کنند احترام زیادی بذارند اما شاید چون این یه فرهنگ اکتسابیه دراینجا با یکسری تناقض هائی همراهه!
مثلا هیچوقت جلوتر از خانم حرکت نمی کنند . موقع سوار شدن آسانسور یا ورود به جائی خانمها مقدمند. موقع سرو غذا یا هر چی اول خانمها بعد آقایون. فقط برای خانمها گل می خرند ( اصلا گل خریدن برای آقایون رو خوب نمی دونند) و از این جور برخوردها.
حالا چرا می گم تناقض؟ بقول خودشون بدلیل داشتن تربیت اسلامی ! معمولا حضور زنان در جمع رو زیاد نمی پسندند مخصوصا اگر این زن همسر شون باشه!! البته نه اینکه زنان در جامعه حضور نداشته باشند چرا هستند زیاد هم هستند اما در رده هائی که مردان تعیین می کنند ( فکر کنم از این لحاظ با هم مشترکیم) و سنتی ترها هم سعی می کنند کلا زنان را نادیده بگیرند حتی در ساده ترین برخوردها اوائل توی آسانسور یا راهرو همسایه ها رو یا مدیر ساختمون رو می دیدم و سلام می کردم جواب نمی دادند!وقتهائی هم که با جناب همسر با هم بودیم و سلام می کردیم در جواب می گفتند : سلام علی ! یعنی من هیچی ؟! البته همین مسئله کلی باعث تفریح می شد و منو سمج کرده بود که حتما جواب سلام از اینا بگیرم که گرفتم !
تا چند سال پیش بد می دونستند که زن رانندگی کنه! یه زن راننده می دیدند انگار یه مریخی دیدند .خانمها( دیگه الان میشه گفت قدیمیتر ها ) روی صندلی جلوی ماشین نمیشینند و خیلی بد می دونند! اولهاش فکر می کردم چون اکثرا راننده دارند می رند عقب میشینند اما بعد فهمیدم دلیلش خیلی دردناکتره! یعنی خانمها کنار همسرشون رو جای خودشون نمی دونند ! نه اینکه اونو جای مردونه بدونند( مثل ایران ) نه... از ماست که بر ماست !
معمولا موقع رانندگی سعی می کنم هوای پیاده ها رو داشته باشم مخصوصا اگه هوا خراب باشه ترمز می کنم تا عابر پیاده رد بشه که البته درمواقعی با عصبانی شدن راننده پشت سری همراهه!عابر پیاده هم که از همه جا رد می شه بجزخط کشی! دیروز یه پیرمرده که ظاهرا باغبون شهرداری بود با کلی بیل و بیلچه و... درست 2-3 متر پائین تر از خط کشی وسط خیابون ایستاده بود و منتظر بود که رد شه ترمز زدم و با دست اشاره کردم که بفرمائید یه دفه با یه حالت عصبانی انگار بهش توهین شده بود اخمهاشو تو هم کرد و اشاره کرد که برو و سرشو برگردوند حدس زدم از اینکه یه زن براش ایستاده خوشش نیومده با اینحال نرفتم پشت سری هم دستشو گذاشته بود روی بوق ( چراغ هم قرمز بود !) برگشت یه نگاه عصبانی دیگه انداخت و یه چیزهائی هم گفت و رفت از پشت ماشین رد شد !!
... شما کجا بودید
هنگامی که نهنگهای عظیم و غول پیکر ٬
فریادهای دردناک خود را سر می دادند
تا از کشته شدن در امان بمانند؟
هنگامی که ماهیان از رودخانه ها و جویبارهای مسموم شده ما
کم کم ناپدید می شدند؟
آیا شما نامه ای نوشتید؟
آیا ترانه ای سرودید؟
یا آنکه خاموش نشستید و به خود گفتید
که نامه تان هرگز خوانده نخواهد شد
و ترانه تان را هرگز کسی گوش نخواهد داد؟
شما کجا بودبد؟
آنگاه که زمین رو به انهدام می رفت؟
Robert A. Brewer
Lind Goodman’s star signs
ترجمه فریده مهدوی دامغانی
پ.ن. ما به تقلید از همه جهان بدنبال حق مسلم خود بودیم!
هفته پیش بدنبال شایعه پراکنی های یکی از خبر گزاریهای روسیه مبنی بر حمله آمریکا به ایران در صبح روز 6 آوریل اینجا محشر کبرا بود !!
خبر پشت خبر :
مرز آستارا بسته شده و هیچ ایرانی رو راه نمی دهند !! ( آستارا چه خبره !)
باکو پر شده از ایرانی هائی که بخاطر نجات جونشون از ایران فرار کردند و اینحا مشغول خرید خونه اند !!( چه مایه دار!)
بهمین دلیل قیمت خونه بالا رفته !
ایران گفته اگه آمریکا به ایران حمله کنه ما هم به آذربایجان حمله می کنیم !!(مهمترین دغدغه ایران!!)
آذری ها بارو یندیل رو بسته اند و از ترس حمله ایران رو به شمال در حال فرارند !( با همین شجاعت قراره قره باغ رو از ارمنیها پس بگیرند؟!)
نخجوان پر شده از ایرانی هائی که از ترس جنگ فرار کرده اند ( خیلی ها در ایران اصلا نمی دونند باکو کجاست چه برسه به نخجوان )
...
در همین رابطه براوو ایران
خلاصه اینجا مهد شابعه است و یکی از سرگرمیهای ملت ساخت و انتشار انواع شایعات و مهملات در هر زمینه ای است.
یکی از لذت بخش ترین سرگرمیها در اجتماعات یخصوص مردانه اینه که از پیشرفت و آبادانی کشوردرجه ودر صد رشد اقتصادی و سیاسی در مقایسه با کشور های اروپائی ! صحبت کنند و به به و چه چه بزنند و به سلامتی ودکا بنوشند !!
These are from a book called ' Disorder in the American Courts', and are things
people actually said in court, word for word, taken down and now published by court reporters who had the torment of staying calm while these
ATTORNEY: What is your date of birth
WITNESS: July 18th
ATTORNEY: What year
WITNESS: Every year
ATTORNEY: How old is your son, the one living with you
WITNESS: Thirty-eight or thirty-five, I can't remember which
ATTORNEY: How long has he lived with you
WITNESS: Forty-five years
ATTORNEY: What was the first thing your husband said to you that morning
WITNESS: He said, "Where am I, Cathy
ATTORNEY: And why did that upset you
WITNESS: My name is Susan
ATTORNEY: The youngest son, the twenty-year-old, how old is he
WITNESS: Uh, he's twenty-one
ATTORNEY: How was your first marriage terminated
WITNESS: By death
ATTORNEY: And by whose death was it terminated
ATTORNEY: Doctor, how many of your autopsies have you performed on dead people
WITNESS: All my autopsies are performed on dead people
ATTORNEY: ALL your responses MUST be oral, OK? What school did you go to
WITNESS: Oral
ATTORNEY: Do you recall the time that you examined the body
WITNESS: The autopsy started around
ATTORNEY: And Mr. Denton was dead at the time
WITNESS: No, he was sitting on the table wondering why I was doing an
autopsy on him
ATTORNEY: Doctor, before you performed the autopsy, did you check for a
pulse
WITNESS: No
ATTORNEY: Did you check for blood pressure
WITNESS: No
ATTORNEY: Did you check for breathing
WITNESS: No
ATTORNEY: So, then it is possible that the patient was alive when you began
the autopsy
WITNESS: No
ATTORNEY: How can you be so sure, Doctor
WITNESS: Because his brain was sitting in a jar on my desk
ATTORNEY: But nevertheless could the patient have still been alive
WITNESS: Yes, it is possible that he could have been alive and practicing
law
Standing there in the garden, she saw him running toward her
“ Tina! My flower ! The love of my life ”
He’d said it at last
“ oh Tom “
“Tina ,My flower “
“Oh ,Tom ! I love you too ”
Tom reached her , Hnelt down , and quickly pushed her aside.
“ My flower ! You were standing on my prize-winning rose ”
Hope A. Torres
در باغ
زن در باغ ایستاده بود که دید مرد به طرفش می دود
-تینا ! گل من ! عشق بزرگ زندگی من !
مرد عاقبت این کلمات را به زبان آورده بود
-اوه تام !
-تینا !گل من !
-اوه تام ! من هم تو را دوست دارم
تام به زن رسید ٬ به زانو افتاد ٬و به سرعت او را کنار زد
-گل من ! تو روی گل سرخ برنده جایزه من ایستاد بودی !
سبزه ( که اینجا بهش می گند سمنی )و تخم مرغ رنگی و شمع و میوه اش مشترکه٬ چند نوع شیرینی مخصوص نوروز دارند به اسم شکر بورا ٬ باقلوا و گوخال که سعی می شه در خانه و توسط خانم خونه پخته بشه . هفت سین هم ندارند.
چیزی به اسم ساعت تحوبل سال مرسوم نیست و روز ۲۱ مارس رو به عنوان اولین روز نوروز بایرام می شناسند.مراسم رقص و آواز محلی و نورافشانی هم در داخل شهر قدیمی برپاست.هر سال هم به تعداد توریستهای ایرانی در این ایام افزوده میشه.