جمله هائی که بعضی از بزرگان ادب هنرسیاست و... در مواقعی بکار برده اند وحالا ما میتونیم مصداقش رو توی خیلی از آدم های معروف این زمان پیدا کنیم .برای مثال جمله اول شما رو به یاد کی می اندازه؟!
He may look like an idiot and talk like an idiot but don't let that fool you. He really is an idiot.- Groucho Marx
I don't know what makes you so dumb but it really works
Are you always this stupid or are you making a special effort today
Don't let you mind wander - it's far too small to be let out on its own
As an outsider, what do you think of the human race
Keep talking, someday you'll say something intelligent
Some day you will find yourself - and wish you hadn't
I am enclosing two tickets to the first night of my new play, bring a friend... if you have one."
George Bernard Shaw to Winston Churchill
"Cannot possibly attend first night, will attend second...if there is one."
Winston Churchill, in response
روز تنهایی
روزهایمان چه شیرین بود، چه زیبا بود
وقتی که سایه ی دست مهربانی را
بر صورت همدیگر نوازش می کردیم.
روزهایمان پر از عاطفه و عشق بود
وقتی که برای لحظه ی دیدن جان را فدا می کردیم.
خاطره ها، کوچه ها، بوی خانه، صدای نم نم باران
همه بودند، ما داشتیم!
روزهایمان چه باوفا بود،
نغمه بود و ترانه، سادگی بود و صفا.
بود و نبودش همه قناعت بود و رضایت.
وقتی پرستوهای عاشق بر سر بلبلان نغمه سر می کردند،
ما هم همدم آنها بودیم و همصدا داشتیم.
روزهایمان چه ساده و بی ریا بود
وقتی که تلألؤ خورشید رخنه گر زندگی بود.
وقتی که گرمی محبت نظاره گر دل هایمان بود.
حال که تنهای تنهاییم،
چگونه توصیف کنیم این همه درد را؟
حال که روزهایمان روزهای تنهایی ست،
چگونه گوییم زندگی چیست؟
آن روزهایی که خوش بودیم
درد و ناله و تنهایی را بازی می دادیم.
حال دیده هایمان گریان،
تنهاییم و هیچ نداریم.
کوله باری از غم و غصه را به دوش می کشیم.
زندگی را جز دوری و درد و آه و ناله ندانیم.
فقط چند کلام مانده بر زبان:
خدا خدا گفتن است و دیگر سراغی نماند
راستی چه کسی مسئول فرهنگ سازیه؟!
هر روز صبح یا دیدن پیرزنهائی که مشغول تمیز کردن این شهر پر از آشغال هستند ٬ این سوال رو از خودم میپرسم که یعنی مردم واقعا نمی دونند که نباید آشغالها رو اینجوری روی زمین بریزند؟!
زنهایی که احتمالا سن بازنشستگیشونه ٬ با اون لباسهای نامناسب ٬ بدون هر گونه امکانات با یک کیسه که بدنبال خودشون میکشند و یه جارو شکسته٬ بادست آت و آشغال و خاکها رو از روی زمین کنار بلوار وسط خیابونها جمع میکنند ٬ مسئول تمیزی این شهری شدند که بقول شهردارش قراره زیباترین شهر اروپا و آسیا بشه !!!!
کنار بلوار یا بقول خودشون پارک ملی ٬ علاوه بر بوی نامطبوعی که از دریا می آد ٬همه جا پر از ته سیگار و پوست تخمه است !
وشهر پر از ماشینهائیه که بدون توجه ٬ پاکت خالی سیگار ٬ ته سیگار٬ بطری های پلاستیکی آب و نوشابه و... رو بسمت این پیره زنها پرتاب می کنند !
Job Interview Question
You are driving along in your car on a wild, stormy night. You pass
by a bus stop, and you see three people waiting for the bus
An old lady who looks as if she is about to die
An old friend who once saved your life
The perfect man (or) woman you have been dreaming about
Which one would you choose to offer a ride to, knowing that there could only be one passenger in your car
Think before you continue reading. This is a moral/ethical dilemma
that was once actually used as part of a job application
You could pick up the old lady, because she is going to die, and
thus you should save her first; or you could take the old friend
because he once saved your life, and this would be the perfect
chance to pay him back. However, you may never be able to find
your perfect dream lover again
The candidate who was hired (out of 200 applicants) had no trouble
coming up with his answer
He simply answered: "I would give the car keys to my old friend, and
let him take the lady to the hospital. I would stay behind and wait for
the bus with the woman of my dreams
با تشکر از جناب عکاس