یادش به خیر!

در وطن زندانی٬ دور از وطن به غربت میهمانی...  من... بر میگردم !

پ. ن.خوابگاه که بودیم یکی از دوستان هر وقت دلش برای خونشون تنگ میشد این دیالوگ حمید جبلی رو با آهنگ سوزناکی می خوند و با یک آه بلند خاتمه میداد!

خونشون کرج بود و در تهران احساس غربت می کرد!!

آزادی بیان!

-من خیلی پوشیدم اصلا آزادی بیان ندارم!

- منظورت آزادی عمله؟!

- اینجوری گفتم یه کم بخندیم

سال نو مبارک

AliReza

برای همه دوستان سالی سرشار از شادکامی و کامیابی آرزو می کنم.

پ.ن.این کوچولی بلا اولین نفری که زنگ زد و عید رو به من تبریک گفت

دختر

دختر کوچولوی اولی به دختر کوچولوی دومی : خوش به حالت ! من هم یه مامان داشتم خیلی مهربون بود این یکی مامانم خیلی بد اخلاقه !

 من از این خسته ام که می بینم           تیره گی هست و شب چراغی نیست

پشت دیوارهای تو در تو                        هیچ سبزینه ای زباغی نیست

روز...

زن: برای والنتاین دی بر می گردی دیگه ؟

مرد: والنتاین مال اونائیه که بهم نرسیدند ما که بهم رسیدیم!

سرما

حالا چرا اینقدر سرده ؟!!

برای اولین بار ۱۲ ساعت توی فرودگاه بی آب و علف! ‌سرگردون شدیم و توی کولاک و برف سنگین ۱۳ نفری توی یه ماشین برگشتیم خونه و بعد ۳ روز انتظار بالاخره تونستیم بپریم بیائیم اینور ! حالا اینور... !

مامان می گفت : خوبه! ‌دخترت برای انشا ء مطلب کم نمی آره !!

 

جراح دیوانه

یاد جراح دیوانه افتادم با این کارم! فردیناند زایر بروخ جراح آلمانی که اواخر عمرش به جنون ادواری دچار شده بود اما آنقدر ماهر و چیره دست بود  و سابقه خوبی در جراحی بیماری های نادر داشت که هیچکس باور نمی کرد  این آدم هم می تونه مریض بشه.کارهای عجیب و غربیش حین عملهای جراحی اش ٬در آوردن قلب و انداختنش به سطل آشغال؟!!...

من هم امروز بعد از کلی نوشتن و بروز کردن وورک شیتها یه دفه دوشاخه کامپیوتر رو از برق کشیدم !! کامپیوتر که خاموش شد یادم نمی اومد برای چی این کار رو کردم ؟! آهان یادم اومد می خواستم تلفن همراه رو شارژ کنم !

بعد فکر کردم شباهت من با زایر بروخ در چیه؟ چیره دستی اش ؟ آخر عمر بودنش یا جنون ادواریش ؟!!!