هیترو

فرودگاه هیترو دیروز قیامتی بود ! بیشتر پروازها تاخیر داشت و بعضی ها هم کنسل شده بود. 

برای گرفتن کارت پرواز لندن-باکو در یک صف چندده متری ایستاده بودیم. و نگران که الان پرواز رو از دست میدیم. دو تا خانم خونسرد هم مشغول رسیدگی به امور بودند تقریبا همه عصبی بودند ! 

بالاخره در آخرین لحظات موفق شدیم و با کلی خوشحالی  که از این محشر بیرون آمدیم سوار هواپیما شدیم. حدود یک ساعت و نیم هم توی هواپیما نشستیم تا اجازه پرواز بگیره شاید اگر چند سال قبل بود کلی عصبی می شدم  اما درنهایت تعجب کلی آروم بودم و این فاصله رو در خواب گذروندم!  

ساعت سه صبح بالاخره رنگ قرمز زنگ زده فرودگاه باکو از دور نمایان شد . و ما خوشحال که به مسافرت ۲۴ ساعته خود پایان دادیم. اما غافل از اینکه سرنوشت چیز دیگری برای ما رقم زده حالا انگار چی شده! 

هر چی منتظر موندیم از چمدان ها خبری نشد و در کمال شگفتی و دور از انتظاری از بریتیش ایرویز! دیدیم لیست چمدانهائی رو که نیومده دارند و بقیه مشخصات رو هم از ما گرفتندو قول دادند که ظرف ۲۴ ساعت به ما تحویل بدند. ظاهرا توی همون شلوغ پلوغی فرودگاه ٬ نتونسته بودند اونها رو به موقع به پرواز برسونند.  

داشتم به گالیور فکر می کردم ! اگه تو دنیای امروزی بود و با تکنولوژی امروزی برخوردمی کرد سفرنامه اش چی از آب در میومد؟

اسکرابل

 

این اسکرابل هم بازی بسیار جالب و سرگرم کننده ایه. امتحان کردید؟  

 

تلاش همه برای ساختن کلمات و اصرار برای درست بودن اون ٬ کلی و نصفی شادی و هیجان به همراه داره. 

نمی دونم مدل فارسی اش هم هست یا نه ؟ 

 

هر رفتی بالاخره یه بازگشتی داره دیگه. امروز ما تو این مرحله اش هستیم 

عادت

  

 

 نشسته بودم و فکر می کردم چقدر غم انگیز است که مردم طوری بار می آیند که به چیزی شگفت انگیر چون زندگی عادت می کنند. 

یک روز ناگهان این واقعیت را که وجود داریم بدیهی فرض می کنیم و از آن به بعد٬ بله٬ از آن به بعد دیگر تا نزدیکی های وقتی که می خواهیم دوباره دنیا را ترک کنیم ٬ در این باره فکر نمی کنیم. 

 

یوستین گوردر 

راز فال ورق 

ترجمه عباس مخبر