روز تنهایی
روزهایمان چه شیرین بود، چه زیبا بود
وقتی که سایه ی دست مهربانی را
بر صورت همدیگر نوازش می کردیم.
روزهایمان پر از عاطفه و عشق بود
وقتی که برای لحظه ی دیدن جان را فدا می کردیم.
خاطره ها، کوچه ها، بوی خانه، صدای نم نم باران
همه بودند، ما داشتیم!
روزهایمان چه باوفا بود،
نغمه بود و ترانه، سادگی بود و صفا.
بود و نبودش همه قناعت بود و رضایت.
وقتی پرستوهای عاشق بر سر بلبلان نغمه سر می کردند،
ما هم همدم آنها بودیم و همصدا داشتیم.
روزهایمان چه ساده و بی ریا بود
وقتی که تلألؤ خورشید رخنه گر زندگی بود.
وقتی که گرمی محبت نظاره گر دل هایمان بود.
حال که تنهای تنهاییم،
چگونه توصیف کنیم این همه درد را؟
حال که روزهایمان روزهای تنهایی ست،
چگونه گوییم زندگی چیست؟
آن روزهایی که خوش بودیم
درد و ناله و تنهایی را بازی می دادیم.
حال دیده هایمان گریان،
تنهاییم و هیچ نداریم.
کوله باری از غم و غصه را به دوش می کشیم.
زندگی را جز دوری و درد و آه و ناله ندانیم.
فقط چند کلام مانده بر زبان:
خدا خدا گفتن است و دیگر سراغی نماند
بعضی وقتها منم این احساس رو دارم!
سلام دوست گرامی، سایت شما بسیار زیبا است اگر دوست داشتی تبادل لینک و یا لوگو میکنیم، !
موفق باشی.
تنهایی موهبتی الهی است که نصیب همگان نمیشود.
کتآب زندگی پر از رویدادهای تلخ و شیرین برای امتحان و ارتقای ماست. اصل توکل است و صبر.
سبز باشید.
امروز هر جا می رم از شعرهای بچه ها بوی دلتنگی می اد ..
تو هم دلتنگی ؟؟؟؟؟
من اپم
با من از این تنهایی بگو که بدجوری دلم گرفته است.