حجهالحق امام غیاثالدین عمربن ابراهیم خیامی معروف به حکیم عمر خیام در اول ذیحجه 439 قمری (18 ماه مه 1048 میلادی) در نیشابور متولد شد. شاگرد امامالحرمین جوینی، ابوالحسین انبیری و ... بوده است. ابن سینا 11 سال قبل از تولد خیام چشم از جهان فرو بسته بود اما خیام همواره خود را شاگرد او دانسته و ارادتی وافر به او داشته است.
در سال 467 قمری (1074 میلادی) در حال که تنها 27 سال داشت، مأمور شد که با همکاری دانشمندان و ریاضیدانان مشهوری همچون ابوالمظفر اسفزاری و میمونالنجیب الواسطی، ابوالفتح عبدالرحمن خازنی، ابوالعباس لوکری و معموری بیهقی به اصلاح تقویم موجود بپردازد. حاصل این کارِ گروهیِ عظیم که در رصدخانه اصفهان صورت گرفت و تا سال 471 قمری (1078 میلادی) ادامه یاقت، تقویم جلالی بود که تا به امروز یکی از دقیقترین گاهشمارهای جهان به شمار می رود.
پس از استیلای اعراب تقویم هجری قمری رایج شده بود. با این تقویم کارِ گرفتن مالیات از کشاورزان همواره با مشکل مواجه میشد. برای یکنواخت کردن تاریخِ گرفتنِ مالیات، ملکشاه تصمیم به تغییر تقویم گرفت.
تقویم جلالی تقویمی شمسی است. در این تقویم سال کبیسه هر 4 سال یک بار اجرا میشود (کبیسه رباعی) ولی هر 33 و یا 29 سال (بسته به رصد آسمان توسط منجمان) یک بار کبیسه پس از پنج سال اجرا میشود (کبیسه خمسه). تاریخ شروع تقویم جلالی اول فروردین 458 هجری شمسی معادل 15 مارس 1079 میلادی و 9 رمضان 471 هجری قمری بوده است
پس از کشته شدن خواجه نظامالملک توسط فدائیان اسماعیلیه و مرگ ملکشاه در سال 485 قمری (1092 میلادی)، رصدخانه اصفهان تعطیل شد و خیام به نیشابور بازگشت.
در زمانی که سنجر نوجوان بود، خیام برای بیماری آبلهاش به بالین او آمد. یعنی در پزشکی هم مورد مشورت قرار میگرفته. اما هیچگاه مورد محبت سلطان سنجر قرار نگرفت. شاید این بی مهری از آن رو باشد که خیام تحت تأثیر سیاست مدنی یونانیان مداخله اعضای جامعه را در حکومت طلب میکرد و مخالف حکومت پادشاهی مطلقه بود. ابن قفطی میگوید: ”در التزام سیاست مدنیه، بر موجب قواعد یونانیه، مبالغت فرمودی... “ نارضایتی سلطان سنجر از این نظریات و مخالفت اهل ظاهر و متکلمان از سوی دیگر، موجب خانهنشینی خیام شد.
خیام در سال526 قمری (1131 میلادی) در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. شاید بی مناسبت نباشد که گفته شود در دم مرگ مشغول مطالعه کتاب شفای ابنسینا بوده است. بعید به نظر میرسد آن را برای اولین بار در دم مرگ میخوانده، بیشتر احتمال دارد که همیشه به آن مراجعه میکرده است؛ یعنی در فلسفه پیرو ابنسینا بوده و همواره عقل و منطق و برهان را معیار و ترازوی شناخت میدانسته است ...
یادش گرامی!
بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری برمن گشای!
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل کی این در بسته بود؟
منطق الطیر عطار
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا وخموش
....
گرامی!