... شما کجا بودید
هنگامی که نهنگهای عظیم و غول پیکر ٬
فریادهای دردناک خود را سر می دادند
تا از کشته شدن در امان بمانند؟
هنگامی که ماهیان از رودخانه ها و جویبارهای مسموم شده ما
کم کم ناپدید می شدند؟
آیا شما نامه ای نوشتید؟
آیا ترانه ای سرودید؟
یا آنکه خاموش نشستید و به خود گفتید
که نامه تان هرگز خوانده نخواهد شد
و ترانه تان را هرگز کسی گوش نخواهد داد؟
شما کجا بودبد؟
آنگاه که زمین رو به انهدام می رفت؟
Robert A. Brewer
Lind Goodman’s star signs
ترجمه فریده مهدوی دامغانی
پ.ن. ما به تقلید از همه جهان بدنبال حق مسلم خود بودیم!
شعر زیبایی بود ... و قابل تامل ....
من در دلسوزی تهوع آوری برای خودم غرق بودم
همینجوری یاد شهریار افتادم و شعر زیبای نوروزیش و کار خوب جواد گلزار در این لینک٬ که مجسمه استاد را پای هفت سین نشانده است.
بیزدن د بیر یاد الی ین٬ ساغ اولسون!
نفس آدمی زاده خودخواه است و بس!
جای دوری نبودیم! زیر سایهی همون نهنگها نشسته بودیم و برای حل مشکل فکر میکردیم!
--
نگاه شما را تحسین میکنم ولی نگاه غالب جامعه بلایی است که دامان همهمان را گرفته!
منم یاد این افتادم
آن دم که من از ناقه افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی از ما تو جدا بودی
همینطوری
خوب بـــــــــله!
ممنون ولی فارغ از بحث هدف و بهانه نمی تونی انکار کنی وقتی می بینی کسی هست و نسبت به نوشته ات توجه داره نمی تونی خوشحال نشی و نگی که اه. خوبه. پس من وجودی دارم که به چشم میاد. احتمالاً چیزکی هستم. آخر خودخواهی منه نه؟ بالاخره نخود فرشته ای نیستم. عیب هم دارم. عیبم هم اینه که دوست دارم راجع به نوشته ام نظر بدین. وقتی نظری نیست به این نتیجه می رسم که مطلب پسند خواننده نیست. میشه از چیزی خوشت بیاد و هیچی نگی؟ جون من میشه؟!
سلام
خورشید باش که اگر خواستی برکسی نتابی نتوانی .
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
اگه همین حالا هم که به من سر بزنی دیگه دیر شده. پس خداحافظ ...!
متاسفانه آذری رو خیلی کم بلدم. همینجور که چند زبان دیگه رو! حبیب ساهر رو نمیشناسم. اما عاشق شهریارم و میدونم که حیدربابا با معجزه اون آفریده شد٬ با شکوه و عظمتی بسیار بیشتر از خود حیدربابا!
من کامنت هام رو پاک میکنم. خوب٬ هر کسی یه جوره دیگه! ولی نوشته های شما بی تعارف محبوب و دوست داشتنیه. هرچند مثل بارون توی کویر٬ هر از گاهی و بسیار نادر میباره!
جناب میشه قبل از هر چیز اون کامنت نصفه ی ضایع ما رو پاک کنی؟ قربان دستت. بعد هم راستش اگر هیچ کس هم نخونه من می نویسم. دوست دارم با آدم های تازه آشنا بشم و حرف های تازه بشنوم اما هذف از نوشتن این نیست. هدف نفس نوشتن و تکراری نشدنه. اگر خواننده هم داشت زهی سعادت! به من میگن یک نخود خوش بین!
پ.ن. شاید اون قدر خوش بین که به نظر احمق میاد!!!
اطاعت امر شد:) آفرین بر تو ! این چه حـــــرفیه؟!