شکر گذاری

 

 

روشنائی چراغهای خیابان خوشامد گوئی گرم سرمای شبانه ای بود که داشت از راه می رسید.

انحنای نیمکت پارک با ستون فقرات خسته اش آشنا بود .

پتوی پشمی سالویشن آرمی * ٬ دور شانه هایش پیچیده شده  و آرامش بخش بود . و یک جفت کفشی که امروز از میان زباله ها پیدا کرده بود کاملا اندازه اش بود .

فکر کرد ٬خدایا٬ زندگی چقدر خوب است .

 

Gratitude

 

The Street lights were warm welcome from oncoming chill of darkness

The park bench‘s curvature felt familiar under his tired old spine

The wool blanket from Salvation Army was comfortable around his shoulders and the pair of shoes he’d found in the dumpster today fit perfectly

God, he thought , isn’t life grand

 

Andrew E. Hunt

From the world’s shortest story by Steve Moss , Gita Gorgani

 * تشکیلات مسیحی که هدفش تبلیغ مذهبی و کمک به فقراست.

نظرات 4 + ارسال نظر
حامد جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:40 ب.ظ http://joojetighi.Blogsky.com

سلام..عالی بود...
به من یسر بزن...
با تبادل لینک موافقی؟

[ بدون نام ] جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
زندگی خوب است اگر بشو به خوبی بهش نگاه کرد.

یه همکلاسی با چراغ روشن شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:16 ب.ظ http://neveshte.blogsky.com

می توان بر زندگی خندید
می توان خشکی لب را
از نگاه تشنه اش فهمید
می توان در نگاه خیره ببری
شوق محبت دید
می توان خاک خانه بود و
بر هوا برخاست
می توان بر آسمان ابر بود و
بر زمین بارید
می توان شوری چنان شیرین
از کنار سفره غم چید
می توان در میان خنده
همچون شرم ساکت ماند
می توان در گرمی روزی پر از اندوه
خنده مستانه ای سرداد
می توان بر زندگی خندید

مهرشاد دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ق.ظ http://iran-bestmusic.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی داری تبادل لینک میکنی
به منم سر بزن منتظرم بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد