باز هم برف
اما این سرمایی که حس می کنم سرمای برف نیست...
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردندغریبه ها که مرا با تو آشنا کردندغریبه های عزیزی که از نهایت ذوقمرا به مستی چشم تو مبتلا کردندمرا به کوه نفس گیر عاشقی بردندو از بلندترین قله اش رها کردندبه من هم سر بزن
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد...آی می فهممت
سلام . تو کجایی مگه این همه برف میاد اونجا ؟
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند
غریبه ها که مرا با تو آشنا کردند
غریبه های عزیزی که از نهایت ذوق
مرا به مستی چشم تو مبتلا کردند
مرا به کوه نفس گیر عاشقی بردند
و از بلندترین قله اش رها کردند
به من هم سر بزن
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد...
آی می فهممت
سلام . تو کجایی مگه این همه برف میاد اونجا ؟