خرافات و عقاید مربوطه !

تا اونجایی که من دیدم و برخورد کردم اینجا کم نیستند ادمهایی که به شدت خرافاتی اند و به چیزهایی اعتقاد دارند که دود از کله ادم بلند می شه !

مثلا هیچ وقت نمکدون رو دست به دست نمی دهند! یعنی اگه سر میز غذا نمکدون رو ازکسی بخوای طرف ورنمیداره اونو بهت بده بلکه ور میداره میزاره نزدیکتر که تو بتونی خودت ورداری ! چرا ؟ چونکه بیزده الده دا  !!! ( یعنی ما اینجوری هستیم دیگه !!) 

 

یا توی چهارچوب در با هم دست نمی دهند یا خوب نمی دونند اگه کسی دستهاشوروی سینه گره بزنه اصطلاحا .

چندهفته  پیش که رفته بودم برای خودم چایی بریزم  یکی از خانمها ی نظافتچی بی مقدمه از من پرسید شما یه دختر داری؟ گفتم بله گفت چند سالشه ؟ گفتم . گفت اره بخدا قسم !! من دیشب توی خواب تو و اونو دیدم داشتید برا خودتون شال می خریدید سفید رنگ خیلی قشنگ بود تو هم شالو سر کردی خیلی گزل ( زیبا ) شده بودی !. گفتم مرسی... خیره ایشالا ! گفت نه بقیه داره بذار بگم : بعد به من گفتی می خوام برم امامزاده... ( اسمشو گفت یادم نیست ).میشناسیش ؟!! گفتم نه !! از کجا بشناسم ؟!

 گفت تو محله ماست خیلی با کراماته ...

مونده بودم چی بگم یه لبخند احمقانه تحویلش دادم چایی رو ورداشتم برم دوباره گفت : بهتره یه مبلغی بدی من بندازم توی صندوقش نذزی ؟!!! گفتم ولی من نذر نکردم !! بعد یادم اومد که اینجا به صدقه هم میگند نذری !! گفتم باشه.

بهش دادم و فرار کردم !

گذشت تا چند روز پییش اومد توی اتاق وتوی دستش یه چیزی بود. با خودم گفتم دیگه چه خوابی برام دیده ؟!

دیدم حالت صورتش هم یه جوریه انگار یه چیز خیلی مهمی رو می خواد یواشکی بهم بگه . پرسیدم : چیزی شده ؟

گفت من نذر! تو بردم دادم اونها؟! هم در عوض اینو دادند و یه دستمال کاغذی بهم نشون داد بازش کرد یه تکه پارچه اریب بریده شده؛ طوسی رنگ؛ کثیف توش بود ! گفت : گفتند اینو ببر خونه یه جای خشک ! و امن بذار برات خیر میاره ؟!!!

من هم همینجور خشکم زده بود !!

دوباره گفت : این هم چند تا شکلاته ببر خونه خودتو شوهرتو بچه ات با چایی بخورید!!

کارد می زدی خونم در نمی اومد !!

فکر کنم از قیافه ام فهمید و سریع از اتاق رفت بیرون .

هر دو رو پرت کردم تو سطل و پیش خودم فکر کردم : یعنی تا کی ؟ تا کی ما باید اسیر این چیزها باشیم ؟... مخم داشت سوت می کشید... حالا هی میگند افکار مثبت؛ نفس عمیق؛ زندگی زیباست؛ همه خوبند ؛همه نانازند؛ همه رو دوست داشته باشید؛ مثل خورشبد باشید... اخه مگه میشه ؟!!

 

باز هم می نویسم از این اعجازات !!

نظرات 2 + ارسال نظر
بانمک شنبه 26 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.banamak.blogsky.com

محبوب جان سلام
خسته نباشی خانوم خانوما
میخواستم بگم منم به این خرافات اعتقادی ندارم مواظب باش گول نخوری ؟
راستی میخواستم لینکتو بزارم تو وبلاگم ولی نمیدونستم اسم وبلاگت چیه ؟
به اسم خودت یعنی محبوب بزارم یا چیز دیگه ای ؟
لطفا راهنمائیم کن
ممنون
تا بعد ...
مهدی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 ب.ظ

چه جالب .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد